سخنان نغز - 9

حکمت و حکایت,حکمت,سخنان نغز,مطلب زیبا برای واتساپ,مطلب برای واتساپ,مطلب جالب برای لاین,مطلب جالب برای واتساپ,متن برای وایبر,متن برای لاین,مطلب برای لاین,مطلب برای وایبر,حکایت,داستان,داستان واقعی,داستان کوتاه آموزنده,داستان پند آموز,

حکمت و حکایت,حکمت,سخنان نغز,مطلب زیبا برای واتساپ,مطلب برای واتساپ,مطلب جالب برای لاین,مطلب جالب برای واتساپ,متن برای وایبر,متن برای لاین,مطلب برای لاین,مطلب برای وایبر,حکایت,داستان,داستان واقعی,داستا

نقشه سایت

خانه
خوراک

آمار

    آمار مطالب
    کل مطالب : 896 کل نظرات : 15 آمار کاربران
    افراد آنلاین : 1 تعداد اعضا : 23 آمار بازدید
    بازدید امروز : 1,365 بازدید دیروز : 141 ورودی امروز گوگل : 6 ورودی گوگل دیروز : 2 آي پي امروز : 120 آي پي ديروز : 60 بازدید هفته : 2,798 بازدید ماه : 5,112 بازدید سال : 20,564 بازدید کلی : 481,134 اطلاعات شما
    آی پی : 18.118.122.239 مرورگر : Safari 5.1 سیستم عامل : امروز : یکشنبه 30 اردیبهشت 1403

    آرشیو

    امکانات جانبی

    جدید ترین مطالب

    تاریخ : شنبه 16 شهریور 1398در درون خود چه دارید؟
    تاریخ : پنجشنبه 14 شهریور 1398یا ابوالفضل العباس
    تاریخ : چهارشنبه 13 شهریور 1398یا زهرا
    تاریخ : یکشنبه 10 شهریور 1398الاغ و امید
    تاریخ : پنجشنبه 15 مرداد 1394 امروز متوجه شدم که من در آینده زندگی میکنم
    تاریخ : یکشنبه 11 مرداد 1394استادى از شاگردانش پرسید: چرا ما وقتى عصبانى هستیم داد می‌زنیم؟
    تاریخ : یکشنبه 11 مرداد 1394سوار تاکسی بین شهری شدم،
    تاریخ : شنبه 10 مرداد 1394خانم تهمینه میلانی در دلنوشته هایش مینویسد
    تاریخ : جمعه 09 مرداد 1394👈 فاصله حرف تا عمل
    تاریخ : جمعه 09 مرداد 1394لزوما هر چه در نت منتشر میشود نمیتواند صحیح باشد
    تاریخ : جمعه 09 مرداد 1394ﺯﻧﯽ ﻋﺎﺩﺕ ﺩﺍﺷﺖ، هر شب قبل از خواب، ﺑﺎﺑﺖ ﭼﯿﺰﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ دارد خوشحالیهایش را بنویس
    تاریخ : جمعه 09 مرداد 1394خانه
    تاریخ : پنجشنبه 08 مرداد 1394افرادي كه انرژى مثبت دارند
    تاریخ : پنجشنبه 08 مرداد 1394شنیدن عبارت «دوستت دارم
    تاریخ : پنجشنبه 08 مرداد 1394ﮔﺮﻭﻫﯽ ﺍﺯ ﺑﭽﻪ ﻫﺎ ﺩﺭ ﻧﺰﺩﯾﮑﯽ ﺩﻭ ﺭﯾﻞ ﺭﺍﻩ ﺁﻫﻦ، ﻣﺸﻐﻮﻝ ﺑﻪ ﺑﺎﺯﯼ ﺑﻮﺩﻧﺪ،
    تاریخ : پنجشنبه 08 مرداد 1394 مارلون براندو
    تاریخ : چهارشنبه 07 مرداد 1394پادشاهي تصمیم گرفت پسرش را جای خود بر تخت بنشاند
    تاریخ : چهارشنبه 07 مرداد 1394او حتی لحظه ای هم ناامید نشد
    تاریخ : چهارشنبه 07 مرداد 1394 داستان سگ باهوش و صاحب ناشکر
    تاریخ : چهارشنبه 07 مرداد 1394دختری با پدرش میخواستند از یک پل چوبی رد شوند
    تاریخ : چهارشنبه 07 مرداد 1394از لابلای پیج اینستاگرام مهراب قاسم خانی
    تاریخ : چهارشنبه 07 مرداد 1394خاطره ای از مهراب قاسم خانی در مورد سیامک انصاری
    تاریخ : چهارشنبه 07 مرداد 1394آشغال سيب
    تاریخ : چهارشنبه 07 مرداد 1394هر پادشاهي ابتدا يک نوزاد بوده
    تاریخ : سه شنبه 06 مرداد 1394هفت کلید طلایی آرامش در ارتباطات
    تاریخ : سه شنبه 06 مرداد 1394 وقتی بچه بودم کنار مادرم می‌خوابیدم
    تاریخ : سه شنبه 06 مرداد 1394 چنار عباسعلی
    تاریخ : سه شنبه 06 مرداد 1394 آسیب های انرژی منفی
    تاریخ : سه شنبه 06 مرداد 1394تا به حال شده است که با یک پرسش نا مربوط از دهان یک آشنای دورو یا حتا نزدیک
    تاریخ : دوشنبه 05 مرداد 1394تو خوبی عزیزم خوب خوب خوب !
    تاریخ : دوشنبه 05 مرداد 1394یک انرژی مثبت قشنگ از سهراب سپهری
    تاریخ : دوشنبه 05 مرداد 1394زندگی در لحظه
    تاریخ : دوشنبه 05 مرداد 1394آموزنده
    تاریخ : دوشنبه 05 مرداد 1394تغییر نگاه به زندگی
    تاریخ : یکشنبه 04 مرداد 1394احترام
    تاریخ : یکشنبه 04 مرداد 1394همه چیز در زندگی گذرا و موقتی است.
    تاریخ : یکشنبه 04 مرداد 1394اصل ۷۰ به ۳۰ چیست؟
    تاریخ : یکشنبه 04 مرداد 1394نامه ای سرگشاده به والدین لطفا با من بازی کنید
    تاریخ : یکشنبه 04 مرداد 1394سگ قاسم خان
    تاریخ : یکشنبه 04 مرداد 1394ماهواره یا خانه خراب کن

    درباره ما

    حکمت و حکایت
    گاهی نمی توان به كتابی بیان نمود / حرفی كه یك حكایت كوتاه می زند

    آخرين ارسال هاي تالار گفتمان

    کمی طاقت داشته باشید...
    عنوان پاسخ بازدید توسط
    1 1076 admin
    3 285 admin
    1 306 admin
    4 218 admin
    0 182 admin

    تبلیغات

    برای موفقیت تنها بزت رابکش

    برای موفقیت تنها بزت رابکش

    روزگاری مرید ومرشدی خردمند در سفر بودند. شبی را در خانه ی زنی با چادر محقر وچند فرزند گذراندند واز شیر تنها بزی که داشت خوردند. مرید فکرکرد کاش قادر بود به او کمک کند. وقتی این را به مرشد خود گفت او پس از اندکی تامل پاسخ داد:"اگر واقعا می خواهی به آن ها کمک کنی برگرد و بزشان را بکش!".
    مرید ابتدا بسیار متعجب شد ولی از آن جا که به مرشد خود ایمان داشت چیزی نگفت و شبانه بز را در تاریکی کشت ...
    سال ها گذشت و روزی مرید ومرشد وارد شهری زیبا شدند وسراغ تاجر بزرگ را گرفتند که زنی بود با لباس های مجلل و خدم و حشم فراوان. وقتی راز موفقیتش را جویا شدند، زن گفت سال ها پیش من تنها یک بز داشتم ویک روز صبح دیدیم که مرده. مجبور شدیم برای گذران زندگی هر کدام به کاری روی آوریم. فرزند بزرگ ترم زمین زراعی در آن نزدیکی یافت. فرزند دیگرم معدنی از فلزات گرانبها پیدا ودیگری با قبایل اطراف داد و ستد کرد...
    مرید فهمید هر یک از ما بزی داریم که اکتفا به آن مانع رشدو تغییرمان است و باید برای رسیدن به موفقیت و تغییرات بهتر آن را قربانی کرد.


    LIKE UNLIKE

    کلینیکِ خدا

    کلینیکِ خدا

    به کلینیکِ خدا رفتم تاچكاپِ همیشگی را انجام دهم. فهمیدم ؛ بیمارم...!
    خدا فشارخونم را گرفت.
     لطافتم پایین آمده بود!
    دماِی بدنم را اندازه گرفت.
     40 درجه اضطراب بود!
    ضربانِ قلبم نشان داد، به  چندین گذرگاهِ عشق نیاز  دارم!
    تنهایی، سرخرگهایم را مسدود کرده بود!
    ارتوپد نشان داد؛  بر اثرِ بی  توجّهی به عزیزانم، چندین  شکستگی دارم!
    مشکلِ نزدیک بینی داشتم،
     چون دیدِ من فراتر از اشتباهاتِ دیگران نرفت..!
    مشکلِ شنوایی پیدا کردم. مدّتی بود،  صدایِ خدا را نمی شنیدم!
    خدا به من مشاوره ى رایگان داد.برای من نسخه ای یاد داشت کرد:
    - هر روز صبح یک لیوانِ قدردانی.
    - قبل ازبیرون رفتن، یک قاشق آرامش.
    - هرساعت 1 کپسولِ صبر.
    - یک فنجان اخوّت.
     - و یک لیوانِ فروتنی.
    - در خانه ، مقداری عشق بنوش.
    - و زمانِ خواب ، دوعدد قرصِ وجدانِ آسوده .
    *این نسخه را ، به دیگران هم هدیـّه کنید.


    LIKE UNLIKE

    زمان «خط» است نه «دایره»

    زمان «خط» است نه «دایره»

     سلام،این نوشته خیلی زیباست من واقعا لذت بردم:
    چه ایده بدی بوده،دایره ای ساختن ساعت. احساس میکنی همیشه فرصت تکرار هست:
    قرار بوده ۸ صبح بیدار شوی و میبینی شده ۸ و ربع٫ میگویی: اشکال ندارد تا ۹ میخوابم بعد بیدار میشوم!
    قرار بوده امشب ساعت ۹ یک ساعتی را صرف مطالعه کتاب کنی، می بینی کتاب نخوانده ۱۰ شده. میگویی: اشکال ندارد. فردا شب  ساعت ۹ میخوانم.
    ساعت دروغ میگوید. زمان دور یک دایره نمی چرخد! زمان بر روی خطی مستقیم می دود. و هیچگاه، هیچگاه، هیچگاه باز نمیگردد.
    ایده ساختن ساعت به شکل دایره، ایده جادوگری فریبکار بوده است! ساعت خوب، ساعت شنی است! هر لحظه به تو یادآوری میکند که دانه ای که افتاد دیگر باز نمی گردد. اگر روزی خانه بزرگی داشته باشم، به جای همه دکورها و مجسمه ها و ستونها، ساعت شنی بزرگی برای آن خواهم ساخت و میگویم در آن ساعت شنی،آنقدر شن بریزند که تخلیه اش به اندازه متوسط عمر یک انسان طول بکشد. تا هر لحظه که روبرویش می ایستم به یاد بیاورم که زمان «خط» است نه «دایره» و زمان رفته دیگر باز نمی گردد...


    LIKE UNLIKE

    نظریه نسبیت انیشتین با آیاتی از قران تطبیق داده شده است

    نظریه نسبیت انیشتین با آیاتی از قران تطبیق داده شده است

    آلبرت اینشتین در رساله ی پایانی عمر خود با عنوان : دی ارکلرونگ”، یعنی : بیانیه” ، که در سال ۱۹۵۴ ( =۱۳۳۳ش ) آن را در آمریکا و به آلمانی نوشته است اسلام را بر تمامی ادیان جهان ترجیح می دهد و آن را کامل ترین و معقول ترین دین میداند. این رساله در حقیقت همان نامه نگاری محرمانه ی اینشتین با آیت الله العظمی بروجردی (فوت ۱۳۴۰ ش = ۱۹۶۱ م) است که توسط مترجمین برگزیده ی شاه ایران و به صورت محرمانه صورت پذیرفته است.

    اینشتین در این رساله “نظریه نسبیت” خود را با آیاتی از قرآن کریم


    LIKE UNLIKE

    تو خوب باش

    تو خوب باش

    انسان هايي هستند که ديوار بلندت را مي بينند
    ولي به دنبال همان يک آجر لق ميان ديوارت هستند که ،
    تو را فرو بريزند ...!
    تا تو را انکار کنند ...!
    تا از رويت رد شوند ...!
    مراقب باش !

    بقیه در ادامه مطلب


    LIKE UNLIKE

    ﺩﯾﻦ ﻣﺮﺩﻡ ﮊﺍﭘﻦ

    ﺩﯾﻦ ﻣﺮﺩﻡ ﮊﺍﭘﻦ


    ﺩﯾﻦ ﻣﺮﺩﻡ ﮊﺍﭘﻦ " شينتو" ﺍﺳﺖ كه بيشتر بر اصول انساني تاكيد ميكند تا بهشت و جهنم و ...

    ﺑﻪ ﮔﺰﺍﺭﺵ ﺧﺒﺮﮔﺰﺍﺭﯼ ﺁﻟﻤﺎﻥ، ﻣﺮﺩﻡ ﮊﺍﭘﻦ، ﮐﻪ ، ﺑﺤﺮﺍﻥ ﺳﯿﻞ ، ﺳﻮﻧﺎﻣﯽ ﻭ ﻧﺸﺖ ﻣﻮﺍﺩ ﺭﺍﺩﯾﻮﺍﮐﺘﯿﻮ ﺭﺍ ﭘﺸﺖ ﺳﺮ ﮔﺬﺍﺷﺘﻪﺍﻧﺪ، ﺑﯿﺶ ﺍﺯ ﺳﻪ ﻭ ﻧﯿﻢ ﻣﯿﻠﯿﺎﺭﺩ ﯾﻦ(ﺑﯿﺶ ﺍﺯ ۴۵ ﻣﯿﻠﯿﻮﻥ ﺩﻻﺭ) ﭘﻮﻝ ﺭﺍ ﮐﻪ ﺩﺭ ﻣﻨﺎﻃﻖ ﺳﯿﻞ ﺯﺩﻩ ﯾﺎﻓﺘﻪ ﺍﻧﺪ ﺑﻪ ﺩﻭﻟﺖ ﺑﺎﺯﮔﺮﺩﺍﻧﺪﻩ ﺍﻧﺪ.
    ﻫﻤﭽﻨﯿﻦ ۵۷۰۰ ﮔﺎﻭﺻﻨﺪﻭﻕ ﭘﯿﺪﺍ ﺷﺪﻩ ﭘﺲ ﺍﺯ ﺳﯿﻞ ﮐﻪ ﺣﺎﻭﯼ ﺑﯿﺶ ﺍﺯ ﺩﻭ ﻣﯿﻠﯿﺎﺭﺩ ﯾﻦ ﺑﻮﺩﻩ، ﺑﻪ ﺩﻭﻟﺖ ﺩﺍﺩﻩ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ .
    ﺳﺨﻨﮕﻮﯼ ﭘﻠﯿﺲ ﮊﺍﭘﻦ ﺍﻋﻼﻡ ﮐﺮﺩ ﻣﺮﺩﻡ ﻭ ﺩﺍﻭﻃﻠﺒﺎﻥ ﻫﻤﭽﻨﺎﻥ ﮐﯿﻒ ﭘﻮﻟﻬﺎﯼ ﭘﯿﺪﺍ ﺷﺪﻩ ﺭﺍ ﺗﺤﻮﯾﻞ ﻣﯿﺪﻫﻨﺪ ﻭ ﺗﺎ ﮐﻨﻮﻥ ۹۶ ﺩﺭﺻﺪ ﻣﺒﺎﻟﻎ ﭘﯿﺪﺍ ﺷﺪﻩ، ﺑﻪ ﺻﺎﺣﺒﺎﻧﺸﺎﻥ ﺑﺎﺯﮔﺮﺩﺍﻧﺪﻩ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ .
    ﺍﻭﻧﻮﻗﺖ ﻓﮑﺮﺷﻮ ﺑﮑﻨﯿﺪ ﺧﺪﺍ ﻣﺮﺩﻡ ﻣﻮﻣﻦ ﻭ ﻣﺴﻠﻤﺎﻥ ﻣﺎ ﺭﻭ ﺑﺒﺮﻩ ﺑﻬﺸﺖ، ﻭ ﺍﯾﻦ ﮐﺎﻓﺮﺍﻥ ﺑﯽ ﺩﯾﻦ ﺭﻭ ﺑﺒﺮﻩ ﺟﻬﻨﻢ!!!!!
    ﺩﺭ ﻓﺮﻫﻨﮓ ﮊﺍﭘﻨﯽ ﻣﻔﻬﻮﻣﯽ ﺑﻪ ﻧﺎﻡ ﮔﻨﺎﻩ ﻭﺟﻮﺩ ﻧﺪﺍﺭﺩ ﺗﻨﻬﺎ ﻣﻔﻬﻮﻡ ﺑﺎﺯﺩﺍﺭﻧﺪﻩ ﺩﺭ ﺍﻭﻧﺠﺎ، " ﺷﺮﻣﻨﺪﮔﯽ" ﺍﺳﺖ .
    ﻭﺍﺳﻪ ﻫﻤﯿﻨﻪ ﮐﻪ ﺍﮔﺮ ﮐﺴﯽ ﺩﺭﺳﺖ ﮐﺎﺭﺵ ﻭ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﻧﺪﻩ ، ﭘﯿﺶ ﻣﺮﺩﻡ ﺷﺮﻣﻨﺪﻩ ﻣﯿﺸﻪ، ﺣﺘﯽ ﻣﻤﮑﻨﻪ ﮐﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﯾﻦ ﺷﺮﻣﻨﺪﮔﯽ ﻧﯿﺰ ﺩﺳﺖ ﺑﻪ ﺧﻮﺩﮐﺸﯽ ﺑﺰﻧﻪ، ﭼﻮﻥ ﺩﯾﮕﻪ ﭼﯿﺰﯼ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺩﺍﺩﻥ ﻧﺪﺍﺭﻩ ...

    ﺑﯽﺩﯾﻨﺎﻥ ﮊﺍﭘﻨﯽ....
    کاش ما هم.......


    LIKE UNLIKE

    زیباترین انسانها

    زیباترین انسانها

    زیباترین انسانهایی که دیدم چشم رنگی ها نبودند،
    قد بلندها،لب برجسته ها،مو بلوندها هیچ کدام زیباترین نیستند،
    مدلهای برندهای معروف زیباترین نیستند،
    آنهایی که شبیه به ستارگان سینمای جهان اند،زیباترین نیستند.
    زیباترین ها فقط شبیه به حرفهایشان هستند،و چقدر دوست داشتنی اند انسانهایی که شبیه به حرفهایشان هستند،
    آنهایی که بوی انسانیت از ده متریشان به مشامت می رسد،
    آنهایی که چایت کنارشان سرد میشود و ارامششان در وجودت رخنه میکند.
    اگر در زندگیتان یک زیباترین دارید،قدرش را بدانید.
    آنها بسیار اندک اند.


    LIKE UNLIKE

    من مشتی از خاکم که خدایم اجازه ام داده

    من مشتی از خاکم که خدایم اجازه ام داده

     سر تا پایم را خلاصه کنند
             می شوم "مشتی خاک"
    که ممکن بود "خشتی" باشد در دیوار یک خانه
    یا "سنگی" در دامان یک کوه
    یا قدری "سنگ ریزه" در انتهای یک اقیانوس
    شاید "خاکی" از گلدان‌
    یا حتی "غباری" بر پنجره
    اما مرا از این میان برگزیدند :
                      برای" نهایت"
                      برای" شرافت"
                      برای" انسانیت"

    بقیه در ادامه مطلب



    LIKE UNLIKE

    ﺗﻘﺪﯾﻢ ﺑﻪ ﺩﻭﺳﺘﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﻗﻠﺒﺸﺎﻥ ﺑﺪﻭﻥ ﺯﻧﮕﺎﺭ ﺍﺳﺖ

    ﺗﻘﺪﯾﻢ ﺑﻪ ﺩﻭﺳﺘﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﻗﻠﺒﺸﺎﻥ ﺑﺪﻭﻥ ﺯﻧﮕﺎﺭ ﺍﺳﺖ

    ﻓﺮﺷﺘﮕﺎﻧﯽ ﺩﺭ ﺑﯿﻦ ﺍﻧﺴﺎﻧﻬﺎ ﯾﺎﻓﺖ ﻣﯽ ﺷﻮﻧﺪ ﮐﻪ ﺧﺪﺍ ﮔﻮﻧﻪ ﻣﻬﺮ ﻣﯿﻮﺭﺯﻧﺪ
    ﻫﻨﻮﺯ ﻗﻠﺒﺸﺎﻥ ﺷﮑﻮﻓﻪ ﻣﯿﺰﻧﺪ ﻭ ﺳﯿﺐ ﻣﺤﺒﺘﺸﺎﻥ ﺭﺍﯾﮕﺎﻥ ﺍﺳﺖ
    ﺗﻮﺭﺍ ﺣﺲ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ ﺑﺪﻭﻥ ﺁﻧﮑﻪ ﺷﻨﺎﺧﺘﯽ ﺍﺯ ﺗﻮ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻨﺪ
    ﻣﯿﺪﺍﻧﻨﺪ ﮐﻪ ﻣﺤﺒﺖ ﺭﺍ ﻫﺮﭼﻪ ﺧﺮﺝ ﮐﻨﻨﺪ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺑﻪ ﻗﻠﺒﺸﺎﻥ ﻭﺍﺭﯾﺰ ﻣﯿﺸﻮﺩ
    ﺩﺳﺖ ﺍﯾﻦ ﻓﺮﺷﺘﮕﺎﻥ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺩﻭﺭ ﻣﯿﻔﺸﺎﺭﻡ
    ﺗﻘﺪﯾﻢ ﺑﻪ ﺩﻭﺳﺘﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﻗﻠﺒﺸﺎﻥ ﺑﺪﻭﻥ ﺯﻧﮕﺎﺭ ﺍﺳﺖ


    LIKE UNLIKE

    قانون 70%

    قانون 70%

    * 70 درصد برنامه های آخرین مدل گوشی ها ، بدون استفاده می ماند!
    * به 70 درصد سرعت یک ماشین گران قیمت و آخرین سیستم نیاز نیست!
    * 70درصد فضاهای یک ویلای لوکس، بدون استفاده می ماند!
    * 70 درصد یک قفسه پر لباس، به ندرت پوشیده می شود!
    از70%استعدادهایمان استفاده نمیشود،
    * 70 درصد از کل درآمد طول عمرمان ، برای دیگران باقی می ماند!
    روزهایمان می گذرد و پول هایمان در بانک ها می مانند..
    وقتی که زنده ایم فکر می کنیم پول کافی برای خرج کردن نداریم، اما وقتی که می میریم پول بسیار زیادی می ماند که هنوز خرج نشده اند..
    ثروتمندی می میرد و برای زنش 1.9 میلیون دلار در بانک باقی می گذارد و سپس زن با راننده شخصی شوهرش ازدواج می کند!
    راننده می گوید: همیشه برای رئیسم کار کرده ام اما الان می فهمم همیشه رئیسم برای من کار می کرد!!
    وچقدر 70درصد دیگه!!
    زندگی زیباست همین الان از زندگی لذت ببر...


    LIKE UNLIKE

    دیکته سال 1393

    دیکته سال 1393

    سر سطر بنویس.


    بنویس
    بابا نای نان دادن ندارد، بابا کار ندارد.
    بابا سهمیه ای برای استخدام ندارد.

    بنویس .
    آن بچه سرطان دارد. هزینه  هر آمپولش بیشتر از 1 میلیون تومان است . خانه آنها پایین شهر است . اشک چشمهای مادرش مروارید دارد .

    بقیه در ادامه مطلب


    LIKE UNLIKE

    ﺑﻪ ﺣﺒﺎﺏ ﻧﮕﺮﺍﻥ ﻟﺐ ﻳﻚ ﺭﻭﺩ ﻗﺴﻢ

    ﺑﻪ ﺣﺒﺎﺏ ﻧﮕﺮﺍﻥ ﻟﺐ ﻳﻚ ﺭﻭﺩ ﻗﺴﻢ

    نه تو می مانی

    نه اندوه

    و نه ، هیچ یک از مردم این آبادی

    به حباب نگران لب یک رود ، قسم

    و به کوتاهی آن لحظه شادی که گذشت

    غصه هم ، خواهد رفت

    آن چنانی که فقط ،خاطره ای خواهد ماند

    لحظه ها عریانند

    به تن لحظه خود ، جامه اندوه مپوشان هرگز

    تو به آیینه

    نه

    آیینه به تو ، خیره شده است

    تو اگر خنده کنی ، او به تو خواهد خندید

    و اگر بغض کنی

    آه از آیینه دنیا ، که چه ها خواهد کرد

    گنجه دیروزت ، پر شد از حسرت و اندوه و چه حیف

    بسته های فردا ، همه ای کاش ای کاش

    ظرف این لحظه ، ولیکن خالی است

    ساحت سینه ، پذیرای چه کس خواهد بود

    غم که از راه رسید ، در این سینه بر او باز مکن

    تا خدا ، یک رگ گردن باقی است

     

     کیوان شاهبداغی

    پ ن : بعضی از سایتها و شبکه های اجتماعی موبایل این شعر را به سهراب سپهری نسبت داده اند ولی این شعر زیبااز کیوان شاهبداغی است.


    LIKE UNLIKE

    بابک خرمدین

    بابک خرمدین

    حتما درباره ی بابک خرمدین تا کنون شنیده اید!

    سردار بزرگ ایرانی که از آذربایجان کنونی بر علیه حکومت اعراب که پس از حمله شان به ایران به پاکرده بودن به پا خاست...

    ولی ماجرا به همینجا ختم نمی شود!

    بابک خرمدین نماد وفاداری به ایران است!

    او به همراه مازیار بر علیه حکومت اعراب قیام کرد و سر انجام به دست ناپاک ترین و دجال ترین حاکم بنی عباس پس از تحمل زجر بسیار کشته شد.


    LIKE UNLIKE

    غنچه از خواب پرید و گلی تازه به دنیا آمد

    غنچه از خواب پرید و گلی تازه به دنیا آمد

    غنچه از خواب پرید و گلی تازه به دنیا آمد
    خار خندید و به گل گفت سلام
    و جوابی نشنید
    خار رنجید ولی هیچ نگفت

    ساعتی چند گذشت
    گل چه زیبا شده بود
    دست بی رحمی آمد نزدیک
    گل سراسیمه ز وحشت افسرد
    لیک آن خار در آن دست خلید


    بقیه در ادامه مطلب


    LIKE UNLIKE

    قوانین طبیعت

    قوانین طبیعت

    ما در طبیعتی زندگی می کنیم که خدا آفریده است پس در هر طبیعتی هم باید قانون آنجا رارعایت کنیم.
    قانون اول ;قانون خلا یا خالی شدن ،هر چه انسان از کینه ،حسد ،دروغ و....تهی باشد بیشتر ذهنش جذب موهبت های الهی می شود.
     قانون بارش ;فوران کردن بی مضایقه بخشیدن،بارش مهر و عشق.
     قانون نظم ;همیشه بی نظمی برکت رااز بین می برد واز ما می گیرد.
    قانون پاکی; پاکی جذب پاکی می شود پس خودمان را پاک کنیم تا رحمت الهی برایمان جاری شود و این پاکی منحصر به پاکی جسم نیست بلکه پاکی ذهن ،دل و زبان اندیشه می باشد.
     قانون سحر خیزی;انرژی هستی از اول صبح هرچه به روز نزدیکتر میشود کمتر میشود اوج انرژی ها اول صبح است.
     قانون جماعت;یعنی با هم بودن ،جمع انرژی اش از مجموع اجزا بیشتر است
    قانون هماهنگی;موفقیت یعنی پیشبرد تمامی جنبه های زندگی به صورت هماهنگ.
     قانون تنوع: هرچندیکباروسایل خانه را جابه جا کنیم لباسهای رنگارنگ بپوشیم واز یک رنگ خاص نباید همیشه استفاده کرد چون جمودو خستگی می آورد.
    قانون عشق:اگر کسی رفتار بدی دارد بیاییم برایش عاشقانه دعا کنیم خوش رفتارى وسپاس نعمت موجب دوام نعمت است.


    LIKE UNLIKE

    رضای خدا

    رضای خدا

     ﻫﻤﺴﺮ ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ ﺍﯼ ﺭﺍ ﺩﯾﺪ ، ﮐﻪ ﺑﺎ ﮐﻮﺩﮐﺎﻥ ﺑﺎﺯﯼ ﻣﯽﮐﺮﺩ ﻭ ﺑﺎ ﺍﻧﮕﺸﺖ ﺑﺮ ﺯﻣﯿﻦ ﺧﻂ ﻣﯽﮐﺸﯿﺪ .
    ﭘﺮﺳﯿﺪ : ﭼﻪ ﻣﯿﮑﻨﯽ؟
    ﮔﻔﺖ : ﺧﺎﻧﻪ ﻣﯽﺳﺎﺯﻡ
    ﭘﺮﺳﯿﺪ : ﺍﯾﻦ ﺧﺎﻧﻪ ﺭﺍ ﻣﯽﻓﺮﻭﺷﯽ؟
    ﮔﻔﺖ : ﻣﯽﻓﺮﻭﺷﻢ .
    ﭘﺮﺳﯿﺪ : ﻗﯿﻤﺖ ﺁﻥ ﭼﻘﺪﺭ ﺍﺳﺖ؟


    LIKE UNLIKE

    خاطره ای آموزنده از زبان پسر گاندی

    خاطره ای آموزنده از زبان پسر گاندی

    پدرم کنفرانس یک روزه ای در شهر داشت و از من خواست او را به شهر برسانم وقتی پدر را رساندم گفت ساعت 5 همین جا منتظرت هستم تا با هم به خانه برگردیم من از فرصت استفاده کردم برای خانه خرید کردم و ماشین را به تعمیر گاه بردم بعد از آن چون هنوز فرصت باقی بود به سینما رفتم و ساعت 5/5 یادم آمد که دنبال پدرم بروم وقتی به آنجا رسیدم ساعت 6 شده بود . پدرم با نگرانی پرسید چرا دیر کردی؟ آنقدر شرمنده بودم که به دروغ  گفتم " اتوموبیل حاضر نبود مجبور شدم منتظر بمانم"پدرم که قبلن به تعمیرگاه زنگ زده بود گفت: در روش تربیت من نقصی وجود داشت که به تو اعتماد به نفس لازم را نداده که به من راست بگویی . برای اینکه بفهمم نقص کارکجاست این هجده مایل را پیاده می روم که در این خصوص فکر کنم.
    نمی توانستم او را تنها بگذارم مدت 5/5 ساعت پشت سرش اتوموبیل می راندم و پدرم را که به علت دروغ احمقانه ای که گفته بودم غرق ناراحتی و اندوه بود نگاه می کردم.
    همان جاتصمیم گرفتم دیگر هرگز دروغ نگویم .این عمل عاری از خشونت پدرم آنقدرنیرومند بود که هنوزبعد ازگذشت 80 دهه ازندگی ام هنوز بدان می اندیشم.


    LIKE UNLIKE

    متنی زببا از آقای علی اکبر زین العابدین

    متنی زببا از آقای علی اکبر زین العابدین

    متنی زببا از آقای علی اکبر زین العابدین :

    اگر بچه‌ای تکلیف نمی‌نویسد، گیر ندهید، خودش می‌داند و معلمش. اگر بچه‌ای از خوابِ نازِ صبح بیدار نمی‌شود، خودش می‌داند و ناظمش. اگر درس نخواند، خودش می‌داند و کارنامه‌اش. به پدر و مادرش مربوط نیست.
    به پدر و مادرش این مربوط است که با هم در خانه دعوا نکنند، تفریحات خارج از سن و سال بچه ایجاد نکنند، وسط هفته تا دیروقت مهمانی نباشند، بچه‌شان را کتابفروشی و موزه و پارک ببرند، در خانه میوه داشته باشند، با بچه‌شان بازی کنند، شب‌ها موقع شام همه دور سفره‌ی غذا گفتگو کنند، با پوست میوه شکل‌های عجیب و غریب درست کنند، هر از گاهی با معلم‌ِ بچه دیدار کنند، به بچه یاد دهند توی اتاقش گلدان داشته باشد و هر روز از آن مراقبت کند، برایش اسباب‌بازی‌هایی بخرند که دستِ بچه ورزیده شود، خودشان هم – بلا نسبت! – یک وقت‌هایی کتاب بخوانند. با بچه شوخی کنند. هی نگویند: «پول نداریم.»، سر بچه منت نگذارند که برایت فلان و بهمان کرده‌ایم، حواسشان باشد دوست‌های خوب دور و بر بچه باشد... همین!
    (خواهشمندم نسبت به انتشار آن به ویژه بین اولیای محترم دانش آموزان محبت فرمایین )


    LIKE UNLIKE

    این متن آرامش خوبی به آدم میده

    این متن آرامش خوبی به آدم میده

    ﺑﺎ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻗﻬﺮ ﻧﮑﻦ ﭼﻮﻥ ﺩﻧﯿﺎ ﻣﻨﺖ ﻫﯿﭻ ﮐﺴﻮ ﻧﻤﯽ ﮐﺸﻪ
    ﻫﻤﯿﺸﻪ ﯾﺎﺩﻣﺎﻥ ﺑﺎﺷﺪ ﮐﻪ ﻧﮕﻔﺘﻪ ﻫﺎ ﺭﺍ ﻣﯽ ﺗﻮﺍﻥ ﮔﻔﺖ ﻭﻟﯽ ﮔﻔﺘﻪ ﻫﺎ ﺭﺍ ﻧﻤﯽ ﺗﻮﺍﻥ ﭘﺲ ﮔﺮﻓﺖ !
    ﻫﻢ ﺍﮐﻨﻮﻥ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺣﺎﻝ ﻧﻔﺲ ﮐﺸﯿﺪﻥ ﻫﺴﺘﯿﻢ , ﻓﺮﺩ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺩﺍﺭﺩ ﻧﻔﺴﻬﺎﯼ ﺁﺧﺮﺵ ﺭﺍ ﻣﯽ ﮐﺸﺪ ; ﭘﺲ ﺩﺳﺖ ﺍﺯ ﮔﻠﻪ ﻭ ﺷﮑﺎﯾﺖ ﺑﺮﺩﺍﺭﯾﻢ .
    ﻭﻗﺘﯽ ﮐﺴﯽ ﺭﻭ ﻧﺎﺭﺍﺣﺖ

     

    بقیه در ادامه مطلب


    LIKE UNLIKE

    نصیحت مادر به فرزندش

    نصیحت مادر به فرزندش

     مادری رو به فرزندش کرد و او را نصیحت کرد:
    فرزندم:
    روزی از روزها مرا پیر و فرتوت خواهی دید...ودر کارها یم غیر منطقی!!
    در آن وقت لطفا به من کمی وقت بده و صبر کن تا مرا بفهمی.
    هنگامی که دستم می لرزد و غذایم بر روی لباسم می ریزد؛
    هنگامی که از پوشیدن لباسم ناتوانم؛
    پس صبر کن و سالهایی را به یاد آور که کارهایی که امروز

    بقیه در ادامه مطلب


    LIKE UNLIKE

    پدر و مادرها

    پدر و مادرها

    بچه که بودم فکر می کردم پدر و مادرها مثل ساعت شنی هستند تمام که بشوند برشان می گردانی از نو شروع می شوند بعدها فهمیدم آنها

    مثل مداد رنگی هستند
    دنیایت را رنگ می کنند
    خودشان ولی آب می روند
    نقاشی هایت را که کشیدی
    یک روز تمام می شوند
    کاش زودتر کسی راستش را به من گفته بود
    پدر و مادرها مثل قند می مانند
    چای زندگی ات را که شیرین بکنند
    خودشان تمام می شوند.


    LIKE UNLIKE

    من همیشه خوشحالم،میدانید چرا؟

    من همیشه خوشحالم،میدانید چرا؟

    شکسپیر میگوید:

    من همیشه خوشحالم،میدانید چرا؟برای اینکه از هیچ کس انتظاری ندارم.انتظارات همیشه صدمه زننده اند.زندگی کوتاه است؛پس به زندگی ات عشق بورز.خوشحال باش و لبخند بزن.فقط برای خودت زندگی کن و قبل از اینکه صحبت کنی گوش کن.قبل از اینکه بنویسی فکر کن.قبل از اینکه خرج کنی درآمد داشته باش.قبل از اینکه دعا کنی ببخش.قبل از اینکه صدمه بزنی احساس کن.قبل از تنفر عشق بورز.زندگی این است.احساسش کن، زندگی کن و لذت ببر...


    LIKE UNLIKE

    پنج صفت مداد

    پنج صفت مداد

     در مداد پنج صفت هست که اگر به دستشان بیاوری، برای تمام عمرت در دنیا به آرامش می رسی :
    صفت اول:
    می توانی کارهای بزرگ کنی، اما هرگز نباید فراموش کنی که دستی وجود دارد که هر حرکت تو را هدایت میکند.
    اسم این دست خداست،
    او همیشه باید تو را در مسیر اراده اش حرکت دهد.
    صفت دوم:
    باید گاهی از آن چه می نویسی دست بکشی و از مداد تراش استفاده کنی.
    این باعث می شود مداد کمی رنج بکشد اما آخر کار، نوکش تیز تر میشود
    و اثری که از خود به جا می گذارد ظریف تر و باریک تر،
    پس بدان که باید رنج هایی را تحمل کنی، چرا که این رنج باعث می شود انسان بهتری شوی.
    صفت سوم:
    مداد همیشه اجازه می دهد برای پاک کردن یک اشتباه، از پاک کن استفاده کنیم. بدان که تصحیح یک کار خطا، کار بدی نیست،
    در واقع برای این که خودت را در مسیر درست نگهداری، مهم است.
    صفت چهارم:
    چوب یا شکل خارجی مداد مهم نیست، زغالی اهمیت دارد که داخل چوب است.
    پس همیشه مراقب باش درونت چه خبر است. و سرانجام
    پنجمین صفت مداد:
    همیشه اثری از خود به جا می گذارد.
    پس بدان هر کارت در زندگی ردی به جا میگذارد.


    LIKE UNLIKE

    ﺩﺯﺩ ﻋﻘﯿﺪﻩ

     ﺩﺯﺩ ﻋﻘﯿﺪﻩ

    آیت الله العظمی ﺑﺮﻭﺟﺮﺩﯼ، ﺍﯾﻦ ﻗﺼﻪ ﺭﺍ ﺯﯾﺎﺩ ﻧﻘﻞ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﻧﺪ ﮐﻪ ﺩﺯﺩﺍﻥ ﺑﻪ ﻗﺎﻓﻠﻪ ﺍﯼ ﺣﻤﻠﻪ ﮐﺮﺩﻩ ﻭ ﺁﻥ ﺭﺍ ﻏﺎﺭﺕ ﮐﺮﺩﻧﺪ . ﻭﻗﺘﯽ ﺍﻣﻮﺍﻝ ﺩﺯﺩﯼ ﺭﺍ ﺟﻤﻊ ﮐﺮﺩﻧﺪ، ﯾﮏ ﺑﻘﭽﻪ ﺍﯼ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ﮐﺮﺩﻧﺪ . ﺩﯾﺪﻧﺪ ﮐﺎﻏﺬﯼ ﺩﺍﺧﻞ ﺁﻥ ﺍﺳﺖ . ﺭﺋﯿﺴﺸﺎﻥ ﮐﺎﻏﺬ ﺭﺍ ﺑﺮﺩﺍﺷﺖ ﺩﯾﺪ ﺑﺴﻢ ﺍﻟﻠﻪ ﻧﻮﺷﺘﻪ . ﺧﺪﻡ ﻭ ﺣﺸﻢ ﺭﺍ ﺻﺪﺍ ﮐﺮﺩ ﮐﻪ ﺻﺎﺣﺐ ﺑﻘﭽﻪ ﺭﺍ ﺑﯿﺎﻭﺭﯾﺪ . ﭘﯿﺮﺯﻧﯽ ﺁﻣﺪ . ﮔﻔﺖ : ﭼﺮﺍ ﺍﯾﻦ ﺭﺍ ﻧﻮﺷﺘﯽ؟
     ﮔﻔﺖ :ﻧﻮﺷﺘﻢ ﺗﺎ ﺑﺴﻢ ﺍﻟﻠﻪ ﺍﻣﻮﺍﻟﻢ ﺭﺍ ﺣﻔﻆ ﮐﻨﺪ . ﺭﺋﯿﺲ ﺩﺯﺩ ﻫﺎ ﮔﻔﺖ : ‏« ﺧﻮﺏﺣﻔﻆ ﮐﺮﺩ، ﺑﺒﻨﺪﯾﺪ ﻭ ﺑﻪ ﺍﻭ ﭘﺲ ﺑﺪﻫﯿﺪ ﺗﺎ ﺑﺮﻭﺩ ‏» . ﺭﺍﻫﺰﻧﺎﻥ ﺍﻋﺘﺮﺍﺽﮐﺮﺩﻧﺪ ﮐﻪ ﻣﺎ ﺟﺎﻥ ﻣﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺧﻄﺮ ﻣﯽ ﺍﻧﺪﺍﺯﯾﻢ ﮐﻪ ﯾﮏ ﭘﻮﻟﯽ ﮔﯿﺮﻣﺎﻥ ﺑﯿﺎﯾﺪ، ﺗﻮ ﺣﺎﻻ ﭘﺲ ﻣﯽ ﺩﻫﯽ.
    ﺭﺋﯿﺲ ﺭﻭ ﺑﻪ ﺁﻧﻬﺎ ﮐﺮﺩﻩ ﻭ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﺪ :‏«ﻣﺎ ﺩﺯﺩ ﻣﺎﻝ ﻫﺴﺘﯿﻢ، ﺩﺯﺩ ﻋﻘﯿﺪﻩ ﮐﻪ ﻧﯿﺴﺘﯿﻢ . ﺍﮔﺮ ﺍﯾﻦ ﺑﻘﭽﻪ ﺭﺍ ﻣﯽﮔﺮﻓﺘﻢ، ﻋﻘﯿﺪﻩ ﺍﺵ ﺍﺯ ﺑﺴﻢ ﺍﻟﻠﻪ ﺳﻠﺐ ﻣﯽﺷﺪ.
     نباید کاری انجام دهیم که مردم را نسبت به مقدسات بدبین کنیم.


    LIKE UNLIKE

    دیوار کج طاق کسری

    دیوار کج طاق کسری

    وقتی انوشیروان ساسانی در حال بنا کردن کاخ کسرا بودند به او اطلاع دادند که برای پیشبرد کار ناچارند برخی از خانه هایی که در نقشه  قرار گرفته اند را نیز به قیمتی مناسب خریداری و سپس ویران کنند تا دیوار کاخ از آنجا بگذرد، اما در این میان پیرزنی هست که در خانه ای گلی و محقر زندگی می کند و علیرغم آنکه حاضر شده ایم منزلش را به صد برابر قیمت واقعی اش از او خریداری کنیم باز راضی نمی شود. چه باید کرد؟
    انوشیروان گفت " خودتان بروید و بنا به رسم عدالت و روح جوانمردی که همه ما ایرانیان داریم با او رفتار کنید."
    کسانی که از ویرانه های کاخ کسری  بر لب دجله ی عراق دیدن کرده اند، حتما دیوار اصلی کاخ را هم دیده اند که در نقطه ای خاص به شکل عجیبی کج شده و پس از طی کردن مسیری اندک باز در خطی راست به جلو رفته است. این نقطه از دیوار همان جایی است که خانه پیرزن تنها بود و بنای کاخ را به احترام حقی که داشت کج ساختند تا خانه اش ویران نشود و تا روزی هم که زنده بود همسایه دیوار به دیوار پادشاه ماند.
    از آن زمان هزاران سال گذشته است اما دیوار کج کاخ کسری مانده است، تا نشانه روح جوانمردی مردم ایران باشد.


    LIKE UNLIKE

    دنده چپ

    دنده چپ

    می دونید دلیل اینکه میگن: طرف ازدنده چپ پا شده،چیه؟؟
    طحال آدمی طرف چپ بدن قرارداره ومرکزتولید سوداست.سودا هم باعث عصبانیت وبدخلقی میشه. وقتی که به پهلوی چپ می خوابیم به علت فشار به طحال ترشح سودا بیشترشده وباعث میشه ما عصبانی وبدخلق ازخواب بلندشیم.پس سعی کنیدبه پهلوی راست بخوابید.


    LIKE UNLIKE

    سعادت ما در سعادت و مسرّت دیگران است

    سعادت ما در سعادت و مسرّت دیگران است

    در یک سمینار  درب ورودی، به هریک ازمدعوین بادکنکی میدادند!

    سخنران بعد از  خوشامدگویی ازحاضرین که ۵۰ نفر بودند تقاضاکرد با ماژیک اسم خودرا روی بادکنک نوشته و آنرا دراطاقی که سمت راست سالن بود بگذارند وخود درسمت دیگر سالن جمع شوند!

    سپس ازآنها خواست ظرف ۵دقیقه به اطاق بادکنکها بروند وهریک بادکنکی که نامش روی آن بودرا بیابد.

    من بهمراه سایرین دیوانه‌وار به جستجو پرداختیم ، یکدیگر را هُل میدادیم و زمین میخوردیم و هرج و مرجی راه افتاده بود تماشایی…

    مهلت ۵دقیقه با ۵دقیقه اضافه بپایان رسید اما هیچکس نتوانست بادکنک خودرا بیابد.

    این بار سخنران ، همگان را به آرامش دعوت و پیشنهاد داد، هرکس بادکنکی را اتفاقی بردارد و آنرا به کسی بدهد که نامش روی آن نوشته شده! و بدین ترتیب کمتراز ۵دقیقه همه به بادکنک خود دست یافتند.

    سخنران ادامه داد… این اتّفاقی است که هرروز در زندگی ما می‌افتد. دیوانه‌وار درجستجوی سعادت خویش به اینسو و آنسو چنگ می‌اندازیم و نمیدانیم "سعادت ما در سعادت و مسرّت دیگران است" به یکدست سعادت آنهارا بدهید و سعادت خودرا ازدست دیگر بگیرید.

    و آیا هدف از خلقت انسان، چیزی جز این است.


    LIKE UNLIKE

    خاطره ای از استاد شفیعی کدکنی

    خاطره ای از استاد شفیعی کدکنی

     چند روزی به آمدن عید مانده بود. بیشتر بچه ها غایب بودند، یا اکثراً به شهرها و شهرستان های خودشان رفته و یا گرفتار کارهای عید بودند؛ اما استاد بدون هیچ تاخیری سر کلاس آمد و شروع به درس دادن کرد ...
    بالاخره کلاس رو به پایان بود که یکی از شاگردان خیلی آرام گفت:
    «استاد آخر سال است؛ دیگر بس است!».
    استاد هم دستی به سر خود کشید! و عینکش را از روی چشمانش برداشت و همین طور که آن را روی میز می گذاشت، خودش هم برای اولین بار روی صندلی جا گرفت.
    استاد 50 ساله‌ با آن کت قهوه‌ای سوخته‌ که به تن داشت، گفت:
    «حالا که تونستید من را از درس دادن بیاندازید، بگذارید خاطره ای را برایتان تعریف کنم:


    LIKE UNLIKE

    کریم و کریم و کریم

    کریم و کریم و کریم

    درویشی تهی‌‌ دست از کنار باغ کریم خان زند عبور می‌کرد . چشمش به شاه افتاد و با دست اشاره‌ای به او کرد . کریم خان دستور داد درویش را به داخل باغ آوردند .
    کریم خان گفت : این اشاره‌ های تو برای چه بود ؟
    درویش گفت : نام من کریم است و نام تو هم کریم و خدا هم کریم .
    آن کریم به تو چقدر داده است و به من چی داده ؟کریم خان در حال کشیدن قلیان بود ؛ گفت چه می‌خواهی ؟
    درویش گفت : همین قلیان ، مرا بس است !چند روز بعد درویش قلیان را به بازار برد و قلیان بفروخت . خریدار قلیان کسی نبود جز کسی که می‌ خواست نزد کریم خان رفته و تحفه برای خان ببرد ! پس جیب درویش پر از سکه کرد و قلیان نزد کریم خان برد !روزگاری سپری شد. درویش جهت تشکر نزد خان رفت .
    ناگه چشمش به قلیان افتاد و با دست اشاره‌ای به کریم خان زند کرد و گفت : نه من کریمم نه تو ؛ کریم فقط خداست ، که جیب مرا پر از پول کرد و قلیان تو هم سر جایش هست!!!!


    LIKE UNLIKE

    میمون صفتان و شیر صفتان

    میمون صفتان و شیر صفتان

    ﺯﻥ ﻭﺷﻮﻫﺮﯼ ﺑﻪ ﺑﺎﻍ ﻭﺣﺶ ﺭﻓﺘﻨﺪ : ﻣﯿﻤﻮﻥ ﻧﺮ ﺭﺍ ﻣﺸﺎﻫﺪﻩ ﮐﺮﺩﻧﺪ ﮐﻪ ﺑﺎ ﺟﻔﺘﺶ ﻋﺸﻘﺒﺎﺯﯼ ﻣﯽ ﮐﺮﺩ .ﺯﻥ ﺑﻪ ﺷﻮﻫﺮﺵ ﮔﻔﺖ : ﭼﻪ ﺭﺍﺑﻄﻪ ﺩﻭﺳﺘﺎﻧﻪ ﻭﻋﺎﺷﻘﺎﻧﻪ ﺍﻱ!!!

    ﺳﭙﺲ ﺑﻪ ﻗﻔﺲ ﺷﯿﺮﻫﺎ ﺭﻓﺘﻨﺪ ﺷﯿﺮ ﻧﺮ ﺭﺍ ﺩﯾﺪﻧﺪ ﮐﻪ ﺁﺭﺍﻡ ﺑﺎ ﻓﺎﺻﻠﻪ ﺍﻧﺪﮎ ﺍﺯ ﺟﻔﺘﺶ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩ .ﺯﻥ ﺑﻪ ﺷﻮﻫﺮﺵ ﮔﻔﺖ : ﭼﻪ ﺭﺍﺑﻄﻪ ﯼ ﺩﻭﺳﺘﺎﻧﻪ ﺍﻧﺪﻭﻫﺒﺎﺭﯼ ﺍﺳﺖ .

    ﺷﻮﻫﺮﺵ ﮔﻔﺖ : ﺍﯾﻦ ﺷﯿﺸﻪ ﺧﺎﻟﯽ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺟﻔﺖ ﺷﯿﺮﻧﺮ ﺑﯿﻨﺪﺍﺯ ﻭﺑﺒﯿﻦ ﺷﯿﺮ ﻧﺮ ﭼﻪ ﻋﮑﺲ ﺍﻟﻌﻤﻠﯽ ﻧﺸﺎﻥ ﻣﯽ ﺩﻫﺪ ﻭﻗﺘﯽ ﮐﻪ ﺷﯿﺸﻪ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻃﺮﻑ ﺷﯿﺮ ﻣﺎﺩﻩ ﺍﻧﺪﺍﺧﺖ ﻓﻮﺭﯼ ﺷﯿﺮﻧﺮ ﺑﻠﻨﺪ ﺷﺪ ﻭ ﺑﺨﺎﻃﺮ ﺩﻓﺎﻉ ﺍﺯ ﺟﻔﺘﺶ ﺑﺎ ﺳﺮ ﻭ ﺻﺪﺍﯼ ﺯﯾﺎﺩ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺳﭙﺮ ﺍﻭ ﮐﺮﺩ ﺗﺎ ﺷﯿﺸﻪ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺑﺨﻮﺭﺩ  ﺍﻣﺎ ﻫﻨﮕﺎﻣﯽ ﮐﻪ ﺷﯿﺸﻪ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺳﻤﺖ ﻣﯿﻤﻮﻥ ﻣﺎﺩﻩ ﺍﻧﺪﺍﺧﺖ ﻣﯿﻤﻮﻥ ﻧﺮ ﺍﺯ ﺟﻔﺘﺶ ﺑﻪ ﮐﻨﺎﺭﯼ ﺩﻭﯾﺪ ﺗﺎ ﺷﯿﺸﻪ ﺑﻪ ﺍﻭ ﻧﺨﻮﺭﺩ!!!!

    ﺷﻮﻫﺮ ﺑﻪ ﻫﻤﺴﺮﺵ ﮔﻔﺖ : ﻧﺒﺎﯾﺪ ﺍﺣﺴﺎﺳﺎﺕ ﺩﺭﻭﻏﯿﻦ ﻭ ﻇﺎﻫﺮﯼ ﻣﺮﺩﻡ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺑﻔﺮﯾﺒﺪ . ﺑﺮﺧﯽ ﺍﻧﺴﺎﻧﻬﺎﻫﺴﺘﻨﺪ ﺑﺎ ﺍﺣﺴﺎﺳﺎﺕ ﺩﺭﻭﻏﯿﻦ ﺍﻧﺴﺎﻧﻬﺎ ﺭﺍ ﻣﯽ ﻓﺮﯾﺒﻨﺪ . ﻭﻧﺒﺎﯾﺪ ﻓﺮﯾﺐ ﻇﺎﻫﺮﻧﻤﺎﯾﯽ ﺁﻧﺎﻥ ﺭﺍ ﺧﻮﺭﺩ . ﺑﺮﺧﯽ ﺍﻧﺴﺎﻧﻬﺎ ﻫﻢ ﺍﺯ ﺑﺎﻃﻦ ﻭ ﺩﺭ ﺩﻟﻬﺎﯼ ﺧﻮﺩ ﺍﻓﺮﺍﺩ ﺭﺍ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻧﺪ ﭼﻪ ﺑﺴﺎ ﺁﻥ ﻫﻨر ﻇﺎﻫﺮ ﺳﺎﺯﯼ ﺁﻥ ﺩﻭﺳﺘﯽ ﺭﺍ ﻧﺪﺍﺭﻧﺪ ﺍﻣﺎ ﻣﯿﻤﻮﻥ ﺻﻔﺘﺎﻥ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺩﻭﺭ ﻭ ﺯﻣﺎﻧﻪ ﭼﻪ ﺯﯾﺎﺩﻧﺪ ﻭﺷﯿﺮﺻﻔﺘﺎﻥ ﭼﻪ ﮐﻢ !


    LIKE UNLIKE

    داستان بهشت و جهنم ( بسیار آموزنده )

    داستان بهشت و جهنم ( بسیار آموزنده )

    شخصی روزی با خدا مکالمه ای داشت:خداوندا!دوست دارم بدانم بهشت و جهنم چه شکلی هستند؟ خداوند آن مرد را به سمت دو در هدایت کرد و یکی از آن ها را باز کرد‍؛مرد نگاهی به داخل انداخت.درست در وسط اتاق یک میز گرد بزرگ وجود داشت که روی آن یک ظرف خورش بود و آن قدر بوی خوبی داشت که دهانش آب افتاد. افرادی که دور میز نشسته بودند بسیار لاغر و مریض حال بودند.به نظر قحطی زده می آمدند. آن ها در دست خود قاشق هایی با دسته ی بسیار بلند داشتند که این دسته ها به بالای بازوهایشان وصل شده بود و هر کدام از آن ها به راحتی می توانستند دست خود را داخل ظرف خورش ببرند تا قاشق خود را پر کنند. اما از آنجایی که این دسته ها از بازوهایشان بلندتر بود، نمی توانستند دست شان را برگردانند و قاشق را در دهان خود فرو ببرند. مرد با دیدن صحنه ی بدبختی و عذاب آن ها غمگین شد.
    خداوند گفت: تو جهنم را دیدی. آن ها به سمت اتاق بعدی رفتند و خداوند در را باز کرد. آنجا هم دقیقا مثل اتاق قبلی بود.
    یک میز گرد با یک ظرف خورش روی آن، که دهان مرد را آب انداخت. افراد دور میز، مثل جای قبل همان قاشق های دسته بلند را داشتند، ولی به اندازه ی کافی تپل و قوی بودند، می گفتند و می خندیدند .آن شخص گفت: نمی فهمم خداوند جواب داد: ساده است!فقط احتیاج به یک مهارت دارد! می بینی؟
    اینها یاد گرفته اند که به همدیگر غذا بدهند، در حالی که آدم های طمعکار تنها به خودشان فکر می کنند.

    کلیپ ساخته شده از این داستان جالب رو می تونید  از لینک زیر دانلود کنید.

    دانلود کلیپ بهشت و جهنم


    LIKE UNLIKE

    چرا مجموعه‌ای از دوستان متفاوت را دارم؟

     چرا مجموعه‌ای از دوستان متفاوت را دارم؟

    باور دارم که هر یک کمک می‌کنند تا یک بخش از شخصیت من نمایان گردد.
     *وقتی با یکی از آنها هستم بسیار آدم مؤدبی جلوه می‌کنم.
    *با دیگری دوست دارم جوک بگویم.
    *با یکی از آنان راجع به موضوعات مهم تبادل‌نظر می‌کنم.
    *با دیگری به هر چیز ساده‌ای می‌خندیم.
    *با مجموعه‌ای دیگر در کافی شاپ می‌نشینم و قهوه و کیک می‌خورم.
    *به مشکلات یک دوست گوش داده، نظرات مشورتی می‌دهم.
    *به نظرات دیگری که مرا موعظه می‌کند گوش فرامیدهم.
    *به تعدادی از این دوستان ایمیل می‌زنم و شاید هر چند ماه یک‌بار همدیگر را ببینیم.
    *با بعضی از آنان به مسافرت رفته و با گرفتن عکس و فیلم لحظات خوش مشترک را جاودانه می‌کنم.
     
    به این ترتیب گنج من شکل گرفته، گنجی کامل از دوستان متفاوت.
    پزشکانی که سال‌ها برای کشف راز طول عمر به تحقیق پرداخته‌اند معتقدند وجود دوستان (مولتی‌ویتامین F) برای استمرار سلامتی یک الزام است. تحقیقات نشان‌دهنده این واقعیت است که ریسک افسردگی و سکته قلبی افراد اجتماعی تا 50% کاهش یافته و ظاهرشان تا سی سال جوان تر نشان می‌دهد.
    من از اینکه چنین مخزنی از ویتامین‌های F را دارم خرسندم


    LIKE UNLIKE

    عادت

    عادت

    آیا تا به حال به اجبار به دستشویی عمومی رفته اید که بوی بد بدهد بطوری که حالت خفه شدن به شما دست بدهد؟
    دقت کرده اید که بعد از 5 دقیقه، دیگر به آن شدت بوی بد را احساس نمی کنید ؟!
    و اگر تصادفا یک ساعت آنجا گیر بیفتید ممکن است بگویید: انگار اصلأ بوی بدی نمی آید!
    قانونی در این جا داریم که صادق است:
    "ما به محیط مان عادت می کنیم"
    اگر با آدم های بدبخت نشست و برخاست کنید، کم کم به بدبختی عادت می کنید و فکر می کنید که این طبیعی است!
    اگر با آدم های غرغرو همنشین باشید، عیب جو می شوید و آن را طبیعی می دانید!
    اگر دوست شما دروغ بگوید، ابتدا از دستش ناراحت می شوید ولی در نهایت شما هم عادت می کنید به دیگران دروغ بگوییدو اگر مدت طولانی با چنین دوستانی باشید، به خودتان هم دروغ خواهید گفت!
    اگر با آدم های خوشحال و پر انگیزه دمخور شوید ، شما هم خوشحال می شوید و این امر برایتان کاملا طبیعی است!
    تصمیم بگیر به مجموعه افراد مثبت ملحق شوی وگرنه افراد منفی شما را پایین می کشند و اصلا متوجه چنین اتفاقی هم نمی شوی!



    نوشته:
    اندرو متیوس

    از کتاب:
    یکروز را 365 بار تکرار نکن


    LIKE UNLIKE

    خدا همیشه بهترین ها را برایمان مهیا کرده است

    خدا همیشه بهترین ها را برایمان مهیا کرده است

    نقاشی مشهور در حال اتمام نقاشی اش بود.آن نقاشی به طور باورنکردنی زیبا بود که می بایست در مراسم ازدواج شاهزاده خانمی نمایش داده میشد.
    نقاش آنچنان غرق هیجان ناشی از نقاشی اش بود ک ناخودآگاه در حالی که آن نقاشی را تحسین میکرد،چند قدم به طرف عقب رفت.
    نقاش هنگام عقب رفتن پشتش را نگاه نکرد که یک قدم به لبه ی پرتگاه ساختمان بلندش فاصله دارد.شخصی متوجه شد ک نقاش چ میکند.میخواست فریاد بزند،اما ممکن بود نقاش بر حسب ترس غافلگیر شود و یک قدم به عقب برود و نابود شود،مرد به سرعت قلم مویی رابرداشت و روی آن نقاشی زیبا را خط خطی کرد.نقاش که این صحنه را دید باسرعت و عصبانیت تمام جلو آمد تا آن مرد را بزند.اما آن مرد تمام جریان را که شاهدش بود را برایش تعریف کرد که چگونه در حال سقوط کردن بود.

    براستی گاهی ما آینده مان را بسیار زیبا ترسیم میکنیم،اما گویا خدا می بیند چه خطری در مقابل ماست و نقاشی زیبای مارا خراب میکند.
    گاهی اوقات از آنچه زندگی بر سرمان آورده ناراحت میشویم اما یک مطلب را هرگز فراموش نکنیم:
    "خدا همیشه بهترین ها را برایمان مهیا کرده است.


    LIKE UNLIKE

    کتاب فارسی اول دبستان سال ۱۳۲۴

    کتاب فارسی اول دبستان سال ۱۳۲۴

    دو برادر مادر پیر و بیماری داشتند . هر دو متقی و پرهیزکار بودند و عالم وعارف . با خود پیمان بستند که یکی خدمت خدا کند و دیگری در خدمت مادر بیمار باشد .
    برادری که پیمان بسته بود خدمت خدا کند به صومعه رفت و به عبادت مشغول شد وآن دیگری در خانه ماند و به پرستاری مادر مشغول شد .
    چندی که گذشت برادر صومعه نشین مشهور عام وخاص شد و از اقصی نقاط دنیا ،عالمان و عرفا و زهاد به دیدارش شتافتند و آن دیگری که خدمت مادر می کرد فرصت همنشینی وهمکلاسی با دوستان قدیم را نیز از دست داد و یکسره به امور مادر می پرداخت .
    برادر صومعه نشین کم کم به خود غره شد که خدمت من ارزشمند تر از خدمت برادر است ،چرا که او در اختیار مخلوق است ومن در خدمت خالق ،و من از او برترم !
    همان شب که این کلام در خاطر او بگذشت ،پروردگار را در خواب دید که وی را خطاب کرد و گفت :برادر تو را بیا مرزیدم و تو را به حرمت او بخشیدم و از این پس تو را حکم کردیم که در خدمت برادر باشی .
    عارف صومعه نشین اشک در چشمانش آمد وگفت :یا رب العالمین ،من در خدمت تو بودم و او به خدمت مادر ،چگونه است مرا در خدمت او می گماری وبه حرمت او می بخشی، آنچه کرده ام مایه رضای تو نیست ؟َ! ندا رسید : آنچه تو می کنی ما از آن بی نیازیم و لاکن مادرت از آنچه او می کند ،بی نیاز نیست ،تو خدمت بی نیاز می کنی و او خدمت نیازمند ، بدین حرمت مرتبت او را از تو فزونی بخشیدیم و تو را در کاراو کردیم .
    کتاب فارسی اول دبستان سال ۱۳۲۴
    آنچه خواندید قسمتی است از کتاب فارسی اول ابتدایی در سال های پایانی جنگ جهانی دوم در ایران


    LIKE UNLIKE

    هیچ وقت

    هیچ وقت

    هیچ وقت این دو جمله رو نگو:
    ۱. ازت متنفرم.  ۲. دیگه نمی خوام ببینمت.
    ------
    هیچ وقت با این دو نفر هم صحبت نشو:
    ۱. از خود متشکر.   ۲. وراج.
    ------
    هیچ وقت دل این دو نفر رو نشکن:
    ۱. پدر. ۲. مادر.
    ------
    هیچ وقت این دو تا کلمه رو نگو:
    ۱. نمی تونم.  ۲. بدشانسم
    ------
    هیچ وقت این دو تا کار رو نکن:
    ۱. دروغ.  ۲. غیبت.
    ------
    هیچ وقت این دو تا جمله رو باور نکن:
    ۱. آرامش  در اعتیاد.  ۲. امنیت دور از خانه
    ------
    همیشه این دو تا جمله رو به خاطر بسپار:
    ۱. آرامش با یاد خدا.  ۲. دعای پدر و مادر
    ------
    همیشه دو تا چیز رو به یاد بیار:
    دوستای گذشتت رو.  ۲. خاطرات خوبت.
    ------
    همیشه به این دو نفر گوش کن:
    ۱. فرد با تجربه.  ۲. معلم خوب.
    ------
    همیشه به دوتا چیز دل ببند:
    ۱. صداقت.  ۲. صمیمیت.


    LIKE UNLIKE

    تقدیم به تمامي دوستان با معرفت

    تقدیم به  تمامي دوستان با معرفت

    دو دوست در بیابان همسفر بودند ، در طول راه با هم دعوا کردند ، یکی به دیگری سیلی زد ، دوستی که صورتش به شدت درد گرفته بود بدون هیچ حرفی روی شن نوشت : امروز بهترین دوستم بهم سیلی زد ، آنها به راهشان ادامه دادند تا به چشمه ای رسیدند و تصمیم گرفتند حمام کنند ، ناگهان دوست سیلی خورده به حال غرق شدن افتاد ، اما دوستش او را نجات داد ، او بر روی سنگ نوشت : امروز بهترین دوستم زندگیم را نجات داد ، دوستی که او را سیلی زده و نجات داده بود پرسید : چرا وقتی سیلی ات زدم بر روی شن و حالا بر روی سنگ نوشتی ؟ دوستش پاسخ داد : وقتی دوستی تو را ناراحت میکند باید آن را بر روی شن بنویسی تا بادهای بخشش آن را پاک کند ، ولی وقتی به تو خوبی میکند باید آن را بر روی سنگ حک کنی تا هیچ بادی آن را پاک نکند ..


    LIKE UNLIKE

    اونایی که میگید چرا به بچه شهیدا سهمیه میدن

    اونایی که میگید چرا به بچه شهیدا سهمیه میدن

    طرف مسئول کاروان شهدا بود،میگفت:پیکر شهدا را برای تشیع می بردن نزدیک خرم آباد دیدم جلو یکی از این تریلی ها  شلوغ شده، اومدم جلو دیدم یه دختر 14_15ساله جلو تریلی دراز کشیده،گفتم :چی شده؟گفتن:هیچی این دختره اسم باباشا رو این تابوتا دیده گفته تا باباما نبینم نمیزارم رد شید.بهش گفتم صبر کن دو روز دیگه میرسن تهران معراج شهدا برشون میگردونن،گفت نه من حالیم نمیشه من به دنیا نیومده بودم بابام شهید شده باید باباما ببینم.
    گفت تابوتا گذاشتم زمین پرچما باز کردم یه کفن کوچولو درآوردم سه چارتا تیکه استخون دادم هی به چشماش میمالید هی میگفت بابا بابا ،میگفت دیدم این دختر داره جون میده گفتم دیگه بسه عزیزم بزار برسونیم،گفت :تورا خدا بزاریه خواهش بکنم؟ گفتم بگو. گفت حالا که میخواید ببرید به من بگید استخون دست بابام کدومه؟ میگفت همه مات بودن میخواد چه کنه این دختر،میگفت کاری کرد زمین و زمانا به لرزه انداخت،میگه استخون دست باباشا دادم تا گرفت گذاشت رو سرش ،آرزو داشتم یه روزبابام دست بکشه به سرم.
    .
    .
    .
    شادی ارواح طیبه شهدا صلواتی هدیه بفرمایید.


    LIKE UNLIKE

    سه صافی مهم



    حرف های خود را از 3 صافی رد کنید.
    شخصی نزد همسایه اش رفت و گفت: گوش کن، میخواهم چیزی برایت تعریف کنم. دوستی به تازگی در مورد تو میگفت...
    همسایه حرف او را قطع کرد و گفت: قبل از اینکه تعریف کنی، بگو آیا حرفت را از میان سه صافی گذراندهای یا نه؟
    گفت: کدام سه صافی؟
    اول از میان صافی واقعیت. آیا مطمئنی چیزی که تعریف میکنی واقعیت دارد؟ گفت نه. من فقط آن را شنیده‌ام. شخصی آن را برایم تعریف کرده است.
    سری تکان داد و گفت: پس حتما آن را از میان صافی دوم یعنی خوشحالی گذرانده ای. یعنی چیزی را که میخواهی تعریف کنی، حتی اگر واقعیت نداشته باشد، باعث خوشحالی ام می‌شود.
    گفت: دوست عزیز، فکر نکنم تو را خوشحال کند. بسیار خوب، پس اگر مرا خوشحال نمیکند، حتما از صافی سوم، یعنی فایده، رد شده است. آیا چیزی که میخواهی تعریف کنی، برایم مفید است و به دردم می‌خورد؟ نه، به هیچ وجه!
    همسایه گفت: پس اگر این حرف، نه واقعیت دارد، نه خوشحال‌کننده است و نه مفید، آن را پیش خود نگهدار و سعی کن خودت هم زود فراموشش کنی.
    بیاید ما هم از این صافی ها استفاده کنیم


    LIKE UNLIKE

    مادر

    مادر
    پسره به مادرش گفت با اين قيافه ترسناكت چرا اومدی مدرسه؟
    مادر گفت غذاتو نبرده بودی،نميخواستم گرسنه بمونی.پسر گفت ای كاش نمیومدی تا باعث خجالت و شرمندگي من نشی...
    همیشه از چهره مادرش با یک چشم خجالت میکشید..
    چندسال بعد پسر در یک شهر ديگه دانشگاه قبول شد و همون جا کار پیدا کرد و ازدواج كرد و بچه دار شد.
    خبر به گوش مادر رسيد .
    مادر گفت بیا تا عروس و نوه هامو ببینم.اما پسر میترسید که زنش و بچش از ديدن پیرزن یه چشم بترسن..
    چند سال بعد به پسره خبر دادن مادرت مرده ..
    وقتی رسید مادر رو دفن کرده بودن و فقط 1 يادداشت از طرف مادرش واسش مونده بود :
    پسره عزيزم وقتی 6سالت بود تو 1تصادف 1چشمتو از دست دادی،اون موقع من 26سالم بود و در اوج زیبایی بودم و
    بعنوان 1مادر نميتونستم ببينم پسرم 1چشمشو از دست داده واسه همين 1چشممو به پاره تنم دادم،تا مبادا بعدا با ناراحتی زندگی كنی پسرم .مواظب چشم مادرت باش ..
    اشك در چشمهای پسر جمع شد..
    ولی چه دیر...

    LIKE UNLIKE

    ليست صفحات

    تعداد صفحات : 10

    مطالب پربازدید

    ورود کاربران


    » رمز عبور را فراموش کردم ؟

    عضويت سريع

    نام کاربری :
    رمز عبور :
    تکرار رمز :
    موبایل :
    ایمیل :
    نام اصلی :
    کد امنیتی :
     
    کد امنیتی
     
    بارگزاری مجدد